محمدحسن آقابزرگ ساوجی

از دانشنامه‌ی اسلامی

فقیه و عالم ربانی، آیت اللّه شیخ محمدحسن ساوجی معروف به «آقا بزرگ» از مفاخر شهر تاریخی ساوه و از چهره های برجسته علمی و اخلاقی در تهران به شمار می رود.

تولد

شیخ آقابزرگ ساوجى در سال 1272 قمری در روستای «سماوک» در نزدیکی ساوه در خانه مردی صالح به نام حاج ملا رحیم که از راه کشاورزی گذران زندگی می کرد، پا به عرصه گیتی نهاد.

تحصیل

مرحوم ساوجی در عنفوان جوانی برای تحصیل علوم دینی عازم شهر مقدس قم شد و مدتی را در این شهر به تحصیل فقه و اصول پرداخت. سپس برای ادامه تحصیل و کسب فیض بیشتر رهسپار عتبات عالیات گردید.

آیت اللّه ساوجی در دوران اقامتش در عراق در شهرهای مقدس سامرا، کربلا و نجف محضر بزرگانی چون: میرزا حبیب اللّه رشتی، میرزا حسین خلیلی تهرانی و... که از اساتید برجسته آن زمان به شمار می رفتند را درک کرده و با کسب فیض از آن فرزانگان، مراحل ترقی علمی و رشد فکری را طی کرد و خود در علوم: فقه، اصول، تفسیر، کلام، الهیات و فلسفه صاحب نظر گردید.

ایشان در سامرا، زمانی هم حجره مرحوم آیت اللّه العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم بود و با هم رفاقت دیرینه ای داشتند.

در حوزه‌ى درس حاج میرزا حبیب‌اللَّه رشتى و حاج میرزا حسین خلیلى تهرانى به درجه‌ى اجتهاد رسید و در مدارس مروى و سپهسالار جدید به تدریس پرداخت و گروه بسیارى در حوزه‌ى درس او كه غالباً حوزه‌ى ادب و فقه و اصول بود، حاضر مى‌شدند. وى در علوم معقول از استادان بزرگ بود. در سلوك نیز پیرو آخوند ملا فتحعلى اراكى بود.

مراجعت به ایران

مرحوم ساوجی پس از تکمیل مراتب علم و کمال و اجازه روایت و اجتهاد، آهنگ بازگشت به ایران نمود. ایشان تهران را به عنوان سنگری مناسب برای ایفای رسالت دینی و تدریس طلاب برگزید و سالها در مدارس سپهسالار (شهید مطهری)، مروی و حکیم هاشم به تدریس علوم معقول و منقول اشتغال داشت. شاگردان بسیاری در محضر این استاد وارسته تربیت شدند که برخی از آنان در شمار عالمان برجسته و طراز اول تهران قرار گرفتند. ایشان تا آخر عمر در کمال زهد و پارسایی زیست و همتش را صرف تدریس و تربیت طلاب کرد.

ویژگیهای اخلاقی

آیت اللّه ساوجی در طول دوران تحصیل، گامهای بلندی در تهذیب نفس و کسب کمالات معنوی برداشته بود. ایشان عالمی متقی و از دنیا گریزان بود و با آن موقعیت علمی و اجتماعی که در تهران داشت، بسیار ساده و زاهدانه زندگی کرد و از لوازم زندگی و اثاث البیت، چیزی نداشت؛ حتی مالک یک بشقاب هم نبود و تمام خانه و مختصر لوازم زندگی اش هم، مربوط به همسرش بود که از ارثیه پدری به او رسیده بود. زمینه تصدی مشاغل مهم و درآمدزا به راحتی برایش فراهم بود، اما او جز تدریس و تربیت شاگردان مسئولیتی را نپذیرفت و به زندگی زاهدانه اش تا آخر عمر ادامه داد. نمونه های زیادی از دنیاگریزی و قناعت پیشگی آن عالم ربانی نقل شده است؛ از جمله:

روزی نایب التولیه مدرسه سپهسالار به منزل ایشان مراجعه کرد و اظهار داشت: به علت زیاد شدن درآمد موقوفات، حقوق طلاب و مدرسان را چند برابر کرده ایم و حقوق حضرت عالی شش برابر اضافه شده است. ایشان پرسیدند: «سایر آقایان چه نظری داشته اند؟» گفت: همه اظهار امتنان و استقبال کردند. ایشان گفتند: «من تا روزی که زنده ام، بیش از این ده تومان که در وقف نامه آمده است، دیناری اضافه نخواهم گرفت و به دیگران هم کاری ندارم». نایب التولیه مجدداً اظهار داشت: به علت این که جناب عالی دارای ضعف جسمانی و اغلب مریض هستید، یک درشکه به خرج مدرسه کرایه شده تا شما را در ایاب و ذهاب به مدرسه کمک کند. ایشان این را هم نپذیرفت و گفت: «هر روز که قدرت حرکت نداشتم، طلاب را دعوت می کنم و در منزل به مباحثه می پردازیم».

جلوه ای از ایثار

پسر ایشان نقل کرده است: یکی از سادات شیرازی به نام حاج حشمت که در نزدیکی منزل ما در تهران زندگی می کرد، برای حل مسایل شرعی به قم رفته و خدمت آیت اللّه العظمی حاج شیخ عبدالکریم حایری رحمت اللّه علیه رسیده بود. مرحوم حاج شیخ از ایشان پرسیده بود: «شما آقای ساوجی را در حدود خیابان عین الدوله و پشت مسجد سپهسالار می شناسید؟» سید پاسخ می دهد: خانه من با ایشان فاصله کمی دارد. حاج شیخ فرموده بود: «با وجود این، چرا به ایشان مراجعه نمی کنید؟ ایشان مثل من هستند». آنگاه حاج شیخ، مبلغی را توسط آن سید برای پدرم فرستاده بودند که پدرم از آن سید، خواهش کرد یک مرتبه دیگر به قم عزیمت کنید و ضمن عرض سلام و تشکر از محضر آیت اللّه، عین مبلغ را به ایشان مسترد دارید و تقاضا کنید که آن را از طرف من بین طلاب تقسیم کنند؛ این در حالی بود که خود احتیاج مبرم به پول داشت.

عزت نفس

عزت نفس از مشخصه های زندگی این عالم ربانی بود. ایشان به مشاغل و مقامات دنیایی، غیر از آن چه تکلیف الهی بود، اعتنایی نمی کرد و نیازی هم به شاغلین این مقامات نداشت. روزی حاج محتشم السلطنه اسفندیاری، رئیس مجلس شورای ملی وقت، پیشکارش را به منزل آیت اللّه ساوجی فرستاد و از ایشان خواست تا به دیدن آقای اسفندیاری بروند و با هم آشنا شوند. ایشان پیغام دادند: «سلام مرا به وی برسانید و بگویید به واسطه کسالت چشم معذورم، ولی اگر ایشان مایل است تشریف بیاورد منزل بنده، برای پذیرایی حاضریم».

کمک به نیازمندان

آیت اللّه ساوجی از کسانی نبود که از کنار انسانهای نیازمند به راحتی بگذرد و نیاز آنان را برآورده نکند. با این که زندگی خودش نیز دست کمی از زندگی فقرا نداشت، اما فقر را به خوبی درک می کرد و در حد توان نیاز فقرا را برآورده می نمود. فرزند ایشان نقل کرده: «در یک روز تابستانی با پدرم از حمام بازمی گشتیم. سائلی تقاضای کمک نمود. پدرم مبلغی جزئی همراه داشت؛ به او داد ولی سائل نرفت و گفت: آقا، من لباس ندارم! پدرم گفت: تا منزل، همراه من بیا. همین که به منزل رسیدیم، در راهروی منزل، لباس سفید خود را درآورد و به سائل داد. وقتی مادرم متوجه شد، گفت: شما لباس دیگری ندارید! آقا گفت: چند روز از خانه بیرون نمی روم تا لباس تهیه شود!».

وفات

مرحوم آیت اللّه ساوجی سرانجام در تهران درگذشت و جنازه‌ى وى را به قم بردند و در یكى از حجرات صحن جدید كه اینك به مقبره‌ى پروین اعتصامى شهرت دارد، دفن كردند.

منابع